استدعاء


برابر پارسی: درخواست

لغت نامه دهخدا

استدعاء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) خواندن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). خواندن بخود : مثالی به استدعای شاه شار روان کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 341 ). || درخواست کردن. خواستن. ( غیاث ). درخواست. درخواستن. خواهش کردن : و عاملی را بنصرت خویش استدعا کرد، عذری نهاد. ( کلیله و دمنه ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به درخواست از شخص یا مقام بالاتر استدعاء گفته می شود.
به طلب و درخواست چیزی از کسی که رتبه و مقام بالاتری از درخواست کننده دارد، استدعا یا دعا می گویند.برخی عدم استعلا را در طلب استدعایی شرط دانسته اند و در جایی که این درخواست به طریق استعلا صورت گرفته است، هر چند طلب دانی از عالی باشد، آن را «استدعا» ندانسته اند بلکه به آن «امر» گفته اند.برخی معتقدند صیغه امر بر طلب فعل دلالت می کند و میان وجوب ، ندب ، استدعا و التماس ، مشترک معنوی می باشد، ولی وجوب، فرد اکمل افراد طلب، و استدعا اضعف افراد آن می باشد.

مترادف ها

supplication (اسم)
التماس، استدعاء، تضرع

entreaty (اسم)
التماس، استدعاء، عجز

boon (اسم)
مزیت، خیر، بخشش، خوبی، احسان، لطف، استدعاء، فرمان یادستوری بصورت استدعا

plea (اسم)
بهانه، ادعا، پیشنهاد، استدعاء، تقاضا، عذر، دادخواست، وعده مشروط

پیشنهاد کاربران

بپرس