استداره

لغت نامه دهخدا

استداره. [ اِ ت ِ رَ ] ( ع مص ) گرد شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). گرد گشتن. گردی. تدویر. || گرد چیزی درآمدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). بگرد چیزی درآمدن. گردیدن. ( منتهی الارب ). || استداره آنست که سطح طوری بود که خطی بر آن احاطه کند که در داخله آن نقطه ای فرض شود که جمیع خطوطی که از آن نقطه بر نقاط مختلفه آن محیط وصل شود مساوی باشد. ( تعریفات جرجانی ). استداره عبارتست از اینکه خط یا سطح مستدیر باشد و شرح آن در ضمن معنی خط گفته شد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ فارسی

به شکل دایره بودن، گردبودن، گردشدن، گردچیزی در آمدن ، گردشدگی، گردی
۱ - ( مصدر ) گرد گشتن گرد بر آمدن . ۲ - بشکل دایره بودن . ۳ - ( اسم ) گردی تدویر .

فرهنگ معین

(اِ تِ رِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - گرد گشتن ، گرد برآمدن . ۲ - به شکل دایره بودن .

فرهنگ عمید

به شکل دایره بودن، گِرد بودن، گِردی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] گرد چیزی در آمدن را استداره گویند. از آن در باب صلات سخن رفته است.
در صحّت نماز جماعت به صورت دائره بر گرد کعبه، اختلاف است.

پیشنهاد کاربران

بپرس