استخوان خوک و دست های جذامی نام دومین رمان مصطفی مستور سال ۱۳۸۳ در نشر چشمه منتشر شده است. این اثر به زبان های متعددی از جمله ترکی، روسی، ایتالیایی و… ترجمه در کشورهای مختلف اروپایی منتشر شده است. همچنین محمد رحمانیان فیلم نامه ای را با الهام از این اثر نوشت. چاپ سی و هشتم این رمان سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این اثر در شماره رمان های پرفروش فارسی است. تا کنون بارها مورد نقد بررسی قرار گرفته است.
... [مشاهده متن کامل]
داستان زندگی ساکنین یک ساختمان ۱۷ طبقه به نام برج خاوران است که هر کدام مشکلات خود را دارند٬دانیال با دغدغه های فلسفی اش٬حامد دانشجوی عکاسی که بین عشق مهناز و نگار مانده٬نوذر که به خاطر پول دست به هر جنایتی می زند٬محسن و سیمین که در حال طلاق هستند و آینده دختر کوچک شان درنا معلوم نیست ٬دکتر مفید و همسرش افسانه که دنبال اهداکننده مغز استخوان به پسر رو به مرگشان٬الیاس هستند٬سوسن که پس از سال ها بدکارگی به خاطر امرار معاش٬عشق را با شاعری به نام کیانوش تجربه می کند٬پریسا که در یک مهمانی مورد تجاوز قرار گرفته و به آینده خود ناامید است، و آدم هایی از این دست که در آخر همه به رستگاری می رسند…
نویسنده در توضیحی دربارهٔ این رمان گفته بود: «مسئله مهم در داستان استخوان خوک و دست های جذامی روایت های موازی نبود بلکه اثرگذاری شخصیت ها بر یکدیگر برایم مهم بود. طرح این کتاب شبیه طرح فیلم «ده فرمان» اثر کیشلوفسکی است و تنها تفاوتش در این است که در آن فیلم شخصیت ها برهم تأثیر می گذارند؛ اما در ماجراهای کتاب من، این چنین نیست و فکر می کنم این واقعیت زندگی است. من در کتاب به صراحتاً گفته ام که برج خاوران ۱۷طبقه است. اگر در هر طبقه هم ۵ واحد باشد، آن وقت می شود تعداد بی شماری خانواده که در کنار هم زندگی می کنند. چطور امکان دارد ما همسایه ۵ طبقه بالاتر خود را بشناسیم یا با او دربارهٔ اتفاقات زندگی اش صحبت کنیم؛ در حالی که من فقط دربارهٔ ۷ واحد از این ساختمان حرف زده ام؟ من به عنوان یک دانای کل می توانم همه ساکنان برج را ببینم؛ ولی در زندگی واقعی و طبیعی، از همدیگر چیزی نمی دانیم و از نظر من واقعیت هولناک زندگی هم همین ندانستن هاست. اصولاً ما نمی دانیم فلانی چه مشکلی دارد تا بتوانیم به او کمک کنیم یا بر زندگی او تأثیر بگذاریم. اگر داستان متعارف معنی اش، اثرگذاری آدم ها روی یکدیگر است، من از قصد نخواسته ام چنین چیزی در داستان هایم بگویم. از نظر من، کسی نمی تواند روی دیگری تأثیر بگذارد؛ چون نمی داند. »


... [مشاهده متن کامل]
داستان زندگی ساکنین یک ساختمان ۱۷ طبقه به نام برج خاوران است که هر کدام مشکلات خود را دارند٬دانیال با دغدغه های فلسفی اش٬حامد دانشجوی عکاسی که بین عشق مهناز و نگار مانده٬نوذر که به خاطر پول دست به هر جنایتی می زند٬محسن و سیمین که در حال طلاق هستند و آینده دختر کوچک شان درنا معلوم نیست ٬دکتر مفید و همسرش افسانه که دنبال اهداکننده مغز استخوان به پسر رو به مرگشان٬الیاس هستند٬سوسن که پس از سال ها بدکارگی به خاطر امرار معاش٬عشق را با شاعری به نام کیانوش تجربه می کند٬پریسا که در یک مهمانی مورد تجاوز قرار گرفته و به آینده خود ناامید است، و آدم هایی از این دست که در آخر همه به رستگاری می رسند…
نویسنده در توضیحی دربارهٔ این رمان گفته بود: «مسئله مهم در داستان استخوان خوک و دست های جذامی روایت های موازی نبود بلکه اثرگذاری شخصیت ها بر یکدیگر برایم مهم بود. طرح این کتاب شبیه طرح فیلم «ده فرمان» اثر کیشلوفسکی است و تنها تفاوتش در این است که در آن فیلم شخصیت ها برهم تأثیر می گذارند؛ اما در ماجراهای کتاب من، این چنین نیست و فکر می کنم این واقعیت زندگی است. من در کتاب به صراحتاً گفته ام که برج خاوران ۱۷طبقه است. اگر در هر طبقه هم ۵ واحد باشد، آن وقت می شود تعداد بی شماری خانواده که در کنار هم زندگی می کنند. چطور امکان دارد ما همسایه ۵ طبقه بالاتر خود را بشناسیم یا با او دربارهٔ اتفاقات زندگی اش صحبت کنیم؛ در حالی که من فقط دربارهٔ ۷ واحد از این ساختمان حرف زده ام؟ من به عنوان یک دانای کل می توانم همه ساکنان برج را ببینم؛ ولی در زندگی واقعی و طبیعی، از همدیگر چیزی نمی دانیم و از نظر من واقعیت هولناک زندگی هم همین ندانستن هاست. اصولاً ما نمی دانیم فلانی چه مشکلی دارد تا بتوانیم به او کمک کنیم یا بر زندگی او تأثیر بگذاریم. اگر داستان متعارف معنی اش، اثرگذاری آدم ها روی یکدیگر است، من از قصد نخواسته ام چنین چیزی در داستان هایم بگویم. از نظر من، کسی نمی تواند روی دیگری تأثیر بگذارد؛ چون نمی داند. »

