لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) جانشین کردن جانشین ساختن . ۲ - ( اسم ) جانشینی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. جانشین کردن.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] استخلاف به معنای جانشین قرار دادن است. گاهی به جای استخلاف، «استنابه» به کار می رود.
از عنوان استخلاف، در باب های صلاة و قضاء، سخن رفته است.
← حکم استخلاف درصلاة
۱. ↑ جواهر الکلام،ج ۱۳، ص ۳۶۹.
جمعی از پژوهشگران زیر نظر سید محمود هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج ۱، ص۴۳۲
...
از عنوان استخلاف، در باب های صلاة و قضاء، سخن رفته است.
← حکم استخلاف درصلاة
۱. ↑ جواهر الکلام،ج ۱۳، ص ۳۶۹.
جمعی از پژوهشگران زیر نظر سید محمود هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج ۱، ص۴۳۲
...
wikifeqh: استخلاف
دانشنامه عمومی
استخلاف واژه ای است در شیمی آلی و زیست شیمی که به کلیه اتم ها یا گروه هایی که با اتم هیدروژن در یک ترکیب آلی جایگزین می شوند، گفته می شود. واژه هایی مانند شاخه فرعی، جانشین و زنجیر جانبی، واژگان معادل یک استخلاف هستند. همچنین واکنش هایی که منجر به جانشین شدن یک استخلاف جدید در ترکیب می شود را واکنش های استخلاف گویند. [ ۱] [ ۲]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: استخلاف
پیشنهاد کاربران
واژه ای است در شیمی آلی و زیست شیمی که به کلیه اتم ها یا گروه هایی که با اتم هیدروژن در یک ترکیب آلی جایگزین می شوند، گفته می شود. واژه هایی مانند شاخه فرعی، جانشین و زنجیر جانبی، واژگان معادل یک استخلاف
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
هستند. همچنین واکنش هایی که منجر به جانشین شدن یک استخلاف جدید در ترکیب می شود را واکنش های استخلاف گویند.
عبارت است از این که شخص دیگری را برای بعد از فوت خود مالک قسمتی از دارایی خود نمایید.
استخلاف:[اصطلاح حقوق] عبارت است از اینکه شخص دیگری را برای بعد از فوت خود مالک قسمتی از دارای خود نماید.