استخفاف

/~estexfAf/

مترادف استخفاف: اهانت، تحقیر، خفت، هتک، خواری، سبکی

معنی انگلیسی:
holding in contempt

لغت نامه دهخدا

استخفاف. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) سبک شمردن کسی را. ( منتهی الارب ). سبک گردانیدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). سبک داشتن.( تاج المصادر بیهقی ): شنودم که بخلوتها خلعت ها را استخفاف کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 502 ). || خوار داشتن. ( منتهی الارب ). سبکداشت. اهانت. تهکم. تهاون. استهانت. ( مجمل اللغة ) ( زوزنی ). استحقار: نیکوئی بزرگتر از استخفاف باشد. ( تاریخ بیهقی ص 59 ).بدو هر چیزی رسانید از انواع استخفاف. ( تاریخ بیهقی ص 59 ). پس از آن چربک امیر خراسان بخورد و چندان استخفاف کرده ببخارا آمد. ( تاریخ بیهقی ص 204 ). چون گفت : چاکر احمدم صد هزار دشنام احمد را در میان جمع کرد، بهیچ حال بنده به درگاه نیاید و شغل وزارت نراند که استخفاف چنین قوم کشیدن دشوار است. ( تاریخ بیهقی ص 159 ). بوسهل زوزنی او را [ حسنک ] بعلی رایض چاکر خویش سپرد و رسید بدو از انواع استخفاف آنچه رسید. ( تاریخ بیهقی ص 177 ). این مقدار شنیده ام [ عبدوس ] که یک روز بسرای حسنک شده بود [ بوسهل ] بروزگار وزارتش پیاده و بدراعه پرده داری بر وی استخفاف کرده بود و وی را بینداخته. ( تاریخ بیهقی ص 178 ). علی رایض حسنک را ببند می برد و استخفاف میکرد. ( تاریخ بیهقی ص 177 ). با خود گفتم [ احمدبن ابی دواد ] این چنین مرداری نیم کافری [ افشین ] بر من چنین استخفاف میکند. ( تاریخ بیهقی ص 172 ). من [احمدبن ابی دواد] با خویشتن گفتم یا احمد سخن و توقیع تو در شرق و غرب روان است و تو از چنین سگ [افشین ] چنین استخفاف کشی. ( تاریخ بیهقی ص 172 ). این از جای نجنبید [افشین ] و استخفافی بزرگ کرد. ( تاریخ بیهقی ص 172 ). بخشم و استخفاف گفت [افشین ] که نبخشیدم و نبخشم. ( تاریخ بیهقی ص 172 ). هر وقتی که گفتی من سلیمانم استخفافی کردندی. ( قصص الانبیاء ص 168 ). بدیگر ناصحان استخفاف روا داشت. ( کلیله و دمنه ). خصمان قاضی ابوالعلا را به استخفاف از بارگاه خویش براند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 434 ). بفرمود تا کسان خوارزمشاه را از ابیورد به استخفاف بیرون کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 130 ). || سبک شدن. ( زوزنی ). سبکی. ( غیاث ). || داشتن کسی رابر جهل و سبکی و از صواب بازداشتن. ( منتهی الارب ).
- استخفاف کردن ؛ سبک و خوار داشتن. اهانت : مذهب زندقه داشتی و بر مسلمانی عظیم استخفاف کردی. ( مجمل التواریخ و القصص ).

فرهنگ فارسی

خفیف کردن، سبک شمردن کسی را، سبک کردن، خوارکردن، سبک وخوارداشتن ، سبکی، خواری
۱ - ( مصدر ) سبک داشتن خفیف دانستن خوار شمردن . ۲ - ( اسم ) سبکی خواری . جمع : استخفافات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . )سبک داشتن ، خوار شمردن . ج . استخفافات .

فرهنگ عمید

خفیف کردن، سبک کردن، خوار کردن.

پیشنهاد کاربران

تهجیر وتبعید:
ولا یَستَخِفَّنَّک الّذینَ لا یوقِنون ( روم/60 )
از ترس تهدید وتهجیر وتبعید واخراج ( از مَکّة ) نترسید.
این یه زاویه دیگری به این ایة نگاه کردم وبه معنی "سبک شمردن" که بیشتر از 50 سال تکرار المکررات در تفاسیر واقوال مفسزین وشرّاح ذکر شد ونقل قول دیگران وکپی ازهمدیگر واز یک معنی ونفر . . . دوری وپرهیز میکنم.
...
[مشاهده متن کامل]

استحقاق
سبک شمردن کسی

بپرس