استحیاء

لغت نامه دهخدا

استحیاء. [ اِ ت ِح ْ ] ( ع مص ) شرم داشتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). باک داشتن. حیا داشتن. شرمندگی. خجلت. خجل. شرم. حیا کردن. استحاء. || زندگی خواستن. || زنده گذاشتن. ( زوزنی ). استبقاء. زنده داشتن. واگذاشتن. زنده و باقی گذاشتن. ( منتهی الارب ): فلما جأهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناءالذین آمنوا معه و استحیوا نسأهم و ما کیدالکافرین الا فی ضلال. ( قرآن 25/40 ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) شرم داشتن ، شرم کردن .
( ~. ) [ ع . ] (مص م . ) زنده نگه داشتن .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یَسْتَحْیِی: شرم می کند - زنده نگه می دارد (کلمه استحیاء در عبارت "یَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ" به معنای طلب حیات و زندگی است ، ممکن هم هست معنای آن این باشد که با زنان شما کارهائی میکردند ، که حیاء و شرم از ایشان برود )
معنی یَسْتَحْیُونَ: زنده می گذارند - زنده نگه می دارند (کلمه استحیاء در عبارت "یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ" به معنای طلب حیات و زندگی است ، ممکن هم هست معنای آن این باشد که با زنان شما کارهائی میکردند ، که حیاء و شرم از ایشان برود )
ریشه کلمه:
حیی (۱۸۴ بار)

پیشنهاد کاربران

ازانجا که ازباب استفعال امده کلمه استحیا درایات 49 بقره و 141 اعراف میتواند معنای محترمانه و با حیا از فعل شرم اور تجاوز به حریم حیای زنانی باشد که به اسارت میگرفتند لذا بنظر میاید کلمه استحیاء مطالبه حیا نیز معنی دهد

بپرس