استحمام
/~estehmAm/
مترادف استحمام: تطهیر، تغسیل، شست وشو، غسل، گرمابه رفتن
برابر پارسی: به گرمابه رفتن، تن شستن، خودشویی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) بگرمابه رفتن بحمام شدن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
شستشو، وان، استحمام، گرمابه، حمام فرنگی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
استحمام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بگرمابه شدن. به آب گرم رفتن. حمام رفتن. بحمام رفتن. || غسل کردن به آب گرم ، و سپس بمعنی غسل کردن آمده است به هرآب که باشد. خود را به آب گرم شستن. خویشتن را به آب گرم بشستن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) . بحمام غسل کردن. ( غیاث ) . اغتسال بماء حمیم. || خوی کردن. عَرَق کردن. خوی گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . || خوی بشستن. ( تاج المصادر بیهقی ) . || بخار گرم از چیزی گرفتن. ( غیاث ) .
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
استحمام: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
اسنا esnā ( اوستایی و سغدی: snāy )
اسنا esnā ( اوستایی و سغدی: snāy )
لری بختیاری
اَو رِشوُو، رِشوُو، مَلَ کِردِن:استحمام، حمام کردن
اَو رِشوُو، رِشوُو، مَلَ کِردِن:استحمام، حمام کردن
آسنایش
بن خان: Dictionary of Manichean middle Persian and Parthian, Desmond Durkin - Meisterernst
درگاه تلگرامی parsidoost
بن خان: Dictionary of Manichean middle Persian and Parthian, Desmond Durkin - Meisterernst
درگاه تلگرامی parsidoost
تن شویی
مترادف : تمیز کردن خود