لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) خوار داشتن خرد انگاشتن خرد شمردن . ۲ - ( اسم ) خواری . جمع : استحقارات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
خوارداشت. [ خوا / خا ] ( مص مرکب ) استخفاف. استحقار. توهین. تذلیل. تحقیر. تخفیف. اهانت. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
از خوارداشت منگر در ذات هیچ چیزی
کآنجا دلیست گویا کو را زبان نبینی.
خاقانی.
- امثال :
زدن بنده خوارداشت خواجه باشد.
از خوارداشت منگر در ذات هیچ چیزی
کآنجا دلیست گویا کو را زبان نبینی.
خاقانی.
- امثال :
زدن بنده خوارداشت خواجه باشد.