استحفاظ

/~estehfAz/

مترادف استحفاظ: حفظ، محافظت، مراقبت، نگهبانی

لغت نامه دهخدا

استحفاظ. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بیاد داشتن خواستن چیزی را. یادداشت خواستن. ( منتهی الارب ). || یاد گرفتن چیزی را.( از منتهی الارب ). حفظ کردن. یاد گرفتن خواستن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). طلب حفظ کردن. || نگاهداری خواستن. نگاهبانی کردن. نگاهداری کردن.

فرهنگ فارسی

حفظ کردن، حفظ ونگاهداری خواستن، نگاهداشتن، نگاهداری کردن، یادگرفتن
۱ - ( مصدر ) نگهبانی خواستن . ۲ - نگه داشتن نگاهداشتن حفظ کردن . ۳ - یاد گرفتن . ۴ - ( اسم ) نگهبانی حفظ .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) نگهبانی خواستن . ۲ - نگهداری کردن . ۳ - یاد گرفتن . ۴ - (اِمص . ) نگهبانی ، حفظ .

فرهنگ عمید

حفظ کردن، نگه داشتن، نگه داری کردن.

مترادف ها

shielding (اسم)
استحفاظ

پیشنهاد کاربران

بپرس