لغت نامه دهخدا
- استحضار داشتن ؛ اطلاع داشتن. آگاهی داشتن.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) ۱ - حاضر کردن بحضور خواستن . ۲ - بیاد آوردن بیاد داشتن . ۳ - یاد آوری کردن . ۴ - ( اسم ) آگاهی : بجهت استحضار جناب عالی گفتم .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. حاضر کردن.
۳. [قدیمی] احضار کردن.
پیشنهاد کاربران
اطلاع برای کارکنان همتراز و آگاهی برای زیر دستان استفاده شود صحیح تره
هم از نظر ریخت شناسی آگاهی پایین تره نسبت به اطلاع
خدا بالاترین وجود ممکن به بنده خودش در پایین ترین سطح مقام می فرماید بدان و آگاه باش
هم از نظر ریخت شناسی آگاهی پایین تره نسبت به اطلاع
خدا بالاترین وجود ممکن به بنده خودش در پایین ترین سطح مقام می فرماید بدان و آگاه باش
چیزی را حاضر کردن، ریشه کلمه استحضار حضر است . . که به معنی آماده و مهیا بدون نقص آمده است. . به استحضار می رساند زمانی در نامه بکار می رود که کاتب نامه حاضر و آماده به دفاع از نامه خود است
کلمه استحضار در مکاتبات اداری برای مافوق بکار می رود .
در مکاتبات اداری، کلمه استحضار برای مافوق، آگاهی برای افراد همطراز و اطلاع برای افراد مادون و تحت امر استفاده می شود.
یادآوری
حضور کردن. به خاطر اوردن، یاد اوری
به یاد آوردن ، آگاه کردن