استحصاف.[ اِ ت ِ ] ( ع مص ) استوار گردیدن. ( منتهی الارب ). استوار شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). مستحکم شدن. || تنگ و خشک شدن. ( منتهی الارب ). تنگ شدن سوراخ : استحصاف شرم زن ؛ یابس و مضیق شدن. || استحصاف زمان بر کس ؛ سخت شدن روزگار. ( از منتهی الارب ). سخت شدن زمانه بر کسی. تنگ شدن روزگار بر وی.