استحجار

لغت نامه دهخدا

استحجار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) حجره ساختن. || دلیر گردیدن. ( منتهی الارب ). || سنگ شدن. به سنگ بدل گشتن. بستن خلطی چون سنگ. تحجر. سنگی گرفتن. عظیم سخت شدن .
- استحجار طین ؛ سخت شدن گِل چون سنگ. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). رجوع به مستحجر شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس