استثنائی. [ اِ ت ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به استثناء. || ( اصطلاح منطق ) در علم منطق قسمی از اقسام قیاس باشد که شرح آن بنحو کامل در ذکر معنی لفظ قیاس گفته آید. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). قیاس استثنائی...آن بود که نتیجه یا نقیض نتیجه در مقدماتش مذکور بود بالفعل. و آن از شرطیات تواند بود که مشتمل باشد بر قضایا تا ممکن بود که قضیه در مقدّمه مذکور باشد بالفعل. و چون هر قیاسی مشتمل بر دو مقدمه است چنانکه بعد ازین بیان کنیم ، پس در استثنائی از آن دو مقدّمه یکی شرطی بود و دیگر استثنائی و استثناء در معنی مشتمل بود بر اطلاق وضع حکمی که در شرطی آن حکم مقید بشرط باشد و در لفظ تکرار عین یا نقیض یکی از مقدّم یا تالی باشد مجرد از شرط. پس استثناء همیشه قضیه حملی بود، و نتیجه مشتمل بر اطلاق آن حکم باشد که در شرطی موقوف بود بر اطلاق مستثنی. و آنچه در قیاس به استثناء مکرر شود، در نتیجه ساقط شود. پس بجای حدّ اوسطبود و نتیجه هم همیشه قضیه حملی باشد. و بعد از تمهید این اصل گوئیم : این قیاس یا از متصلات باشد یا ازمنفصلات. اما در متصلات چون از متصله لزومی کلی قیاس استثنائی نیاید، و لزومی کلی ، یا موجبه بود یا سالبه ، اگر موجبه بود به استثناء نقیض تالی نقیض مقدّم نتیجه دهد چنانکه گوئیم : اگر زید کاتب است بیدار است ،ولیکن کاتب است پس بیدار است. ولیکن بیدار نیست پس کاتب نیست. و به استثناء نقیض مقدّم و عین تالی هیچ نتیجه ندهد، چه اگر گوئیم : کاتب نیست یا بیدار است هیچ لازم نیاید. پس از چهار استثناء که ممکن است دو منتج باشد و دو عقیم ، مگر که لزوم از طرفین بود، و آنجا استثنا عین هر دو جزوی نقیض دیگر جزو، و استثناء نقیض هر جزوی عین دیگر جزو نتیجه دهد. اما آنجا به حقیقت دو لزوم بود چنانکه گفته ایم ، و این قیاس کامل بود و از بیان مستغنی ، و چون متصله لزومی سالبه بود به استثناء عین هر جزوی نقیض دیگر جزو نتیجه دهد. مثالش : چنین نیست که اگر زید کاتب است خفته است ولیکن کاتب است پس خفته نیست ولیکن خفته است پس کاتب نیست. و به استثناء نقیض هیچ نتیجه ندهد، چه اگر گوئیم : کاتب نیست یا خفته نیست ، چیزی لازم نیاید. و بیان این انتاج بردّ سالبه است با موجبه لزومی که متلازم اوست.و آن این است که : هر گاه زید کاتب باشد خفته نباشد تا به استثناء عین مقدم انتاج عین تالی کند یا به استثناء نقیض تالی عین مقدم ، چنانکه گفتیم. و اما آنکه متصلات جزوی ، یا اتفاقی کلی منتج نیست ظاهر است. و اما از منفصلات منفصله حقیقی کلی موجبه به استثناء عین هر جزوی نقیض دیگری جزو، و به استثناء نقیض هر جزوی عین دیگر جزو، نتیجه دهد. مثالش : این عدد زوج است یا فرد، لیکن زوج است پس فرد نیست لیکن فرد است پس زوج نیست ، لیکن زوج نیست پس فرد است لیکن فرد نیست ، پس زوج است. و در این صورت هر چهار استثناء که ممکن است منتج است. و اگر منفصله کثیرالاجزاء باشد به استثناء عین بعضی اجزاء نقیض باقی اجزاء و به استثناء نقیض بعضی اجزاء ثبوت حکم در باقی اجزاء بر سبیل انفصال نتیجه دهد. مثالش : این عدد تام است یا زائد یا ناقص. ولیکن تام است پس نه زائد است و نه ناقص ولیکن تام نیست پس یا زائد است یا ناقص ، و اگر اجزاء محصور نبود حکمش حکم مانع جمع بود، و منفصله غیرحقیقی کلی موجبه اگر مانع جمع تنها بود، بعین هر جزوی نقیض باقی نتیجه دهد. مثالش : این شخص حیوان است یا نبات ، ولیکن حیوانست پس نبات نیست ، ولیکن نباتست پس حیوان نیست ، و بنقیض نتیجه ندهد، چه اگر گوئی : ولیکن حیوان نیست یا نبات نیست ، هیچ لازم نیاید. و اگر مانع خلو تنهابود، نقیض هر جزوی عین دیگر جزو نتیجه دهد اگر ذوجزوین باشد. و یا ثبوت حکم در باقی اجزاء بر سبیل انفصال نتیجه دهد، اگر کثیرالاجزاء بود. مثالش : این شخص حیوانست یا انسان نیست ، لیکن حیوان نیست پس انسان نیست ، لیکن انسان است پس حیوان است ، و بعین نتیجه ندهد،چه اگر گوئی ولیکن حیوان است یا انسان نیست ، هیچ لازم نیاید. و این قیاسات هرچند کامل است ، اما بحقیقت عاید است با متصله لزومی ، چه اِنتاج حکمی حکمی دیگر را به سبب استلزام یک حکم باشد دیگر حکم را. و عناد همین بیش نیست که جزوی لازم نقیض دیگر جزو است یا ملزومش. پس اِنتاج در قضایاء متعانده هم بسبب تلازم است و منفصلات سالبه جزوی منتج نباشد. و هرچند از قواعد گذشته این معانی مقرر است ، اما چون موضع ایراد این باب این موضع است ، اینقدر بر سبیل اختصار گفته آمد.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به استثنائ مستثنی : امری استثنائی است .
فرهنگ معین
( ~. ) [ ع . ] (ص نسب . ) ۱ - کسی که هوش زیادی دارد. ۲ - کودن ، کم ذهن . ۳ - بی - مانند، بی همتا.