استبعاد
/~este~bAd/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) دور شمردن بعید دانستن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. دوری کردن، دور شدن، دوری.
مترادف ها
دوری، استبعاد، عدم احتمال، حادثه یا امر غیر محتمل
دوری، استبعاد، عدم دسترسی، دستنارسی
پیشنهاد کاربران
استبعاد هم خانواده ی "بعید، تبعید، و بُعد" هست و تقریباً معنای مشترک دوری، فاصله و جدایی میدن. . . البته با وزن های متفاوت
بعید دانستن چیزی ، دور شمردن
ترساندن، دور شد
- دور شمردن