استبعاد

/~este~bAd/

لغت نامه دهخدا

استبعاد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) دور شدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). || دوری جستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث ). دوری خواستن. ( زوزنی ). || دور دانستن. دور شمردن. ( زوزنی ). گمان نبردن : استبعد الشی ٔ؛ بعید شمرد آن چیز را. ( از منتهی الارب ). از این تقریر استبعاد تمام مینمودند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ فارسی

بعیدشمردن، بعیددانستن، دورشمردن، دوری جستن، دورشدن ، دوری
( مصدر ) دور شمردن بعید دانستن .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) بعید دانستن ، دور از قبول .

فرهنگ عمید

۱. بعید شمردن، بعید دانستن، دور شمردن.
۲. دوری کردن، دور شدن، دوری.

مترادف ها

improbability (اسم)
دوری، استبعاد، عدم احتمال، حادثه یا امر غیر محتمل

inaccessibility (اسم)
دوری، استبعاد، عدم دسترسی، دستنارسی

پیشنهاد کاربران

استبعادی ندارد : بعید نیست . دور نیست . ممکن است. باور پذیر است. قابل قبول است.
واژه ی استبعاد آنجایی که به چم بعید دانستن است می توان به جایش از برابرهای پارسی "گمان نداشتن" و یا "باور نداشتن" بهره گرفت.
improbable , improbability
استبعاد هم خانواده ی "بعید، تبعید، و بُعد" هست و تقریباً معنای مشترک دوری، فاصله و جدایی میدن. . . البته با وزن های متفاوت
بعید دانستن چیزی ، دور شمردن
ترساندن، دور شد
- دور شمردن

بپرس