استبشار

لغت نامه دهخدا

استبشار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) مژده دادن. ( منتهی الارب ). || خبر خوش پرسیدن. ( غیاث اللغات ). || شاد شدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). شادمان شدن. شادی یافتن. ( زمخشری ). فرَح. سرور. شادی. اِبشار: و التماسات هر یک را بر آن جمله به اهتزاز و استبشار تلقی کرد. ( کلیله و دمنه ). و دلهای جراحت رسیده را مراهم مراحم می نهاد و همگنان را امداد استبشار روی مینمود. ( رشیدی ). || به خبر یقین کردن. ( منتهی الارب ). قال اﷲ تعالی : یستبشرون بنعمة من اﷲ. ( قرآن 171/3 ).

فرهنگ فارسی

شادشدن، شادی یافتن، خبرخوش پرسیدن ، شادمانی، گشاده رویی

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) شاد شدن ، شادی کردن . ۲ - (اِمص . ) گشاده رویی .

فرهنگ عمید

۱. شاد شدن، شادمانی.
۲. شنیدن خبر خوش.

پیشنهاد کاربران

استبشار ) به معنای این است که در طلب این باشی که با رسیدن خیری و بشرائی خرسندی کنی .

بپرس