استبداد؛ بر وزن استکبار که از مستکبر و تکبر و اکبر و کبریٰ و عِقاب و تعقیب مفهوم می رساند و صفتی از صفات مخصوص خداوند متعال است و هیچ شریک و همتایی در این خصوص ندارد
کلمه ی استبداد نیز که از ریشه ی بدد و بودن و بودا و ابد و بداء می باشد مرتبط با کلمه ی absolutism به مفهوم مطلق می باشد که اگر با همین غالب به پیش برویم از مستبد و تبدد و ابدد به مفهوم ابدی پنداشتن خود در دنیا از روی خودکامگی و خودشیفتگی و تک سالاری که به ابدیت و بودا شدن منتهی بشود و این در ذات عالم ماده و عالم امکان برای بشر امکان پذیر نیست. زیرا که انسان هر قدر هم توانمند باشد با گذشت زمان از بیرون و از درون وجود خودش در عالم ماده به زیر کشیده می شود در واقع این صفت هم مخصوص ذات خود خداوند متعال است به مفهوم اعتقاد به قادر علی الالمطلق بودن و ابدی بودن خدا. فرمانروایی مطلق از اون دست مفاهیمی است که مختص به ذات خود خداوند متعال است و غالب بر همه ی امور. و بشر راهی جز تسلیم در برابر قوانین و امر حق ندارد. که غیر از این چیزی جز تباهی برای بشر به ارمغان نمی آورد. و اگر قوانینی هم از بشر صادر می شود باید منطبق و بر مبنای قوانین جاری از طرف خداوند باشد. و استبداد از جانب بشر منجر به ظلم و تعدی به حقوق خود و دیگران می شود.
... [مشاهده متن کامل] به طور عامیانه وساده یعنی اینکه یک شخصی با خودکامگی جهت به کرسی نشاندن حرف خود زور می گوید
استبداد ریشه عربی دارد و معنای دقیق آن به زبان فارسی، �رفتار خودکامه، خودسرانه یا دلبخواهی� است. حکومت استبدادی شکلی از حکومت است که قدرت سیاسی در دست یک حاکم خود گمارده قرار دارد
استبداد به معین بیدادگری رایج است ایا واژه ایرانی هست یا نه عربی هست اگر هم واژه عربی باشد خود به خود معنی درستی از استبداد را می بینیم . ژرف ساخت وآژه می توان به آسانی درک کرد لکن در ساختار واژه انچه دیده میشود نمی شود از آن گذشت این واژه کویا با زبان وما در تنیده است. با نگاه به پاره های به هم پیوسته آن از منظر اتیمولوژیکی چه می بینیم؟
... [مشاهده متن کامل]
است= ایستادن= استپ کردن
ب= شاید بازمانده از /بر/ به معنی بر علیه ما و یا /بر/به معنی مقابل و مقابل ما
داد ( عدالت عربی )
استبداد= ایستادن در مقابل مردم
شگفت انگیز است
خودسالاری، خودوری
یک دنده، کسی که فقط حرف خودش رو میزنه ،
خودکامگی
همچنین بجای �خاورخودکامگی� ( �استبداد شرقی� ) به شوند دیرپایی آن در تاریخ می توان �دیرینه پا� را در پی آن افزود: خاورخودکامگی دیرینه پا؛ گرچه خاورخودکامگی که آن را همتراز واژه ی لاتینی �دسپوتیسم� ( despotism ) می توان انگاشت، دیرپایی را در خود نهفته دارد.
... [مشاهده متن کامل]
این آمیخته واژه را نخستین بار در نوشتارم به نام �چرا شکست و نه پیروزی؟� در ١١ آگوست ٢۰۰۴ در یکی از گاهنامه های ایران که سپس بسته شد، بکار بردم و چندین سال پس از آن با همان برنام در پیوند زیر درج نمودم:
http://behzadbozorgmehr. blogspot. com/2011/08/blog - post_4900. html
خودرایی ، خودسری
خودمحوری
خودکامگی تاثیر دلبخواهی نیرویی خارج از ساز و کار طبیعی پدیده ، از سوی خودکامه است . که به روند انجام امور به میل خودکامه منجر میشود و نتیجتارشد ارگانیک پدیده یا سوژه را به دفرمگی میکشاند .
خودکامگی هیچگاه برآیند رشد منطقی یا بالانس واقعی نیروهای درونی پدیده نمیباشد !
... [مشاهده متن کامل]
موضع یا موقعیت خودکامگی از موضع وموقعیت او نسبت به حل مشکل اساسی جامعه بدست میآید برای درک بهتر میتوان مورد استبداد ایرانی را مثال زد که در گذشته حل تامین تدارک ومدیریت آب در کشوری خشک تنها با امکانات خارج از توان عادی جامعه قابل حل بود که با دخالت خودکامگان تا مدت مدیدی حل شد همین چاره گشایی به خودکامه موقعیتی دادکه خود را مالک وصاحب همه چیز بداند .
خودکامگی با دیکتاتوری تفاوت دارد !
استبداد یعنی �تخطّی از معیارها و موازین در تصمیم گیری و اقدام�.
گرایش به بدی و شرّ در تصمیم گیری و اقدام بجای تکیه بر اصول.
عدم مشورت در امور تخصّصی از مصادیق استبداد است نه معنی استبداد.
استبداد، ظلم، ستم، تعدّی و. . . ، در پی دارد که نتیجه آن محسوب می شود.
در جامعه شناسی به معنی رفتار و قانون یک قوم خاص است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)