استاده


معنی انگلیسی:
erect, stagnant

لغت نامه دهخدا

استاده. [ اِ دَ/ دِ ] ( ن مف / نف ) مخفف ایستاده. قائم :
ره نیکمردان آزاده گیر
چو استاده ای دست افتاده گیر.
سعدی.
|| ساکن. بیحرکت. راکد: فاحم ؛ آب استاده. ( منتهی الارب ) :
الا تا بود فرّ یزدان پاک
رونده ست گردون و استاده خاک...
اسدی ( گرشاسب نامه ).
بمال نهاده بلندی مجوی
که ناخوش کند آب استاده بوی.
سعدی.
|| بازار استاده ؛ سوق کاسد. || ( اِ ) پرستنده. خادم. سرپائی :
چو آمد [سیاوش ] بر کاخ کاووس شاه
خروش آمد و برگشادند راه
پرستار با مجمر و بوی خوش
بدش پیش او دست کرده بکش
بهر کنج بر سیصد استاده بود
میان در سیاووش آزاده بود.
فردوسی.
و در این بیت شاید استاده بمعنی موکّل باشد.
|| در تداول هندیان ، چوبی که خیمه و مانند آن بر آن نصب کنند. ( آنندراج ). ستون خیمه. عمود :
آسمان باشد شکوه او ز عاجزنالیم
خیمه اش برپای از استاده آه من است.
خان آرزو.
ریسمان تابیدن شاهان پی چاکر خطاست
خیمه دولت بپا از دود این استاده است.
وحید.

استاده. [ اِ دِ ] ( اِخ ) اسکله و قصبه ای استوار در ایالت هانور آلمان ، در نزدیکی ساحل چپ رود اِلب و کنار نهر اشونیکه ، در 10 هزارگزی شمالی هانورو 32 هزارگزی مغرب هامبورگ این قصبه هنگامی شهری مستقل و آزاد بود ولی بعدها مرکز کنت نشینی شده و به کرات بین سوئدیها و دانمارکیها دست بدست گردیده است.

فرهنگ فارسی

( اسم صفت ) ۱ - قایم بر پای مانده ۲ - ساکن بی حرکت راکد . ۳ - خادم خدمتکار پرستنده . ۴ - کاسد و از رونق افتاده . ۵ - در تداول هندیان چوبی که خیمه و مانند آنرا بر آن نصب میکنند ستون خیمه عمود .
اسکله و قصب. استوار در ایالت هانور آلمان

مترادف ها

stationary (صفت)
ساکن، بی تغییر، بی حرکت، ایستا، لایتغیر، استاده

فارسی به عربی

ثابت

پیشنهاد کاربران

بپرس