استادالدار
لغت نامه دهخدا
استادالدار. [ اُ دُدْ دا ] ( اِخ ) لقب ابن علقمی محمد ملقب به مؤیدالدین. رجوع به ابن علقمی شود.
استادالدار. [ اُ دُدْ دا ] ( اِخ ) ابن تعاویذی. رجوع به ابن تعاویذی شود.
استادالدار. [ اُ دُدْ دا ]( اِخ ) ابوالفرج بن مظفر. رجوع به ابن تعاویذی شود.
استادالدار. [ اُ دُدْ دا ] ( اِخ )اقماری ملقب بعزّالدین : و من منازلها [ منازل بین بلبیس و غزه ] قطیا... و کان الأمیر بها فی عهد وصولی الیها عزّالدین استادالدّار اقماری. ( ابن بطوطه ).
استادالدار. [ اُ دُدْ دا ] ( اِخ ) عضدالدین بن رئیس الرؤسا، دارمی. رجوع به عضدالدین و حبیب السیر جزء3 از ج 2 ص 117 و 118 و جزء4 از ج 2 ص 13 شود.
فرهنگ فارسی
۱- وکیل دار استاد سرای سرای دار (اعظم ) . یکی از مناصب عهد خلفای عباسی . ۲ - مامور وصول خراج و مالیات . توضیح وظیفه استادالدار آن باشد که مبلغی معین از اوال خزانه و برات بلاد بتحویل وی دهند سپس بدون رسید پرده تحویل گیرند و بمصرف رواتب نانوا خانه و مطبخ اسطبل و وظایف و جامگی حواشی تعلق دارد بامضای وزیر مستوفی و مشرف و ناظر وعارض لشکر و نایب آنان قبض و صول ستاند اما در مصارف بیوتات علامت عارض سپاه در کار نباشد و بدین گونه قبض رسید را دوازده امضا از ارباب مناصب و نواب ایشان باید ۳ - خصی خادم خواجه سرا .
عضد الدین ابن رئیس الروسا دارمی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید