بدین زمان بکش استاخی مرا و بدان
مرا سخای تو کرده ست بیش ازین گستاخ.
سوزنی ( از صحاح الفرس ).
کردم استاخیی که بود مرادیو بازیچه ای نمود مرا.
نظامی ( هفت پیکر ).
بطرف آن درویش که با درویشان ایشان استاخی کرده بود نظر کردند... حالش دیگر شد و در لحظه چون مشک پر باد شد. ( انیس الطالبین بخاری نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). باختیار طلب بلا دشوار است. استاخی نباید کرد. ( انیس الطالبین ). دانستم بارگاه محمدی است استاخی نکردم و آنچه شیخ ابویزید کرده بود، نکردم. ( انیس الطالبین ). من خردسال بودم در حضرت ایشان استاخی کردم سؤال کردم که در آن راه طعام خوردید فرمودند بلی. ( انیس الطالبین ). و از اوکلمه ای صادر شد که بنسبت حضرت ایشان استاخی بود. ( انیس الطالبین ). با دوستان حق استاخی نباید کرد. ( انیس الطالبین ). چون من بعنایت الهی در سیر به این مقام رسیدم استاخی نکردم سر نیاز و تعظیم بر آستانه عزّت او نهادم. ( انیس الطالبین ). || محرمی. خودمانی شدگی.