است/ هست. هست یعنی وجود دارد. است، فعل ربط است. گرچه از گذشته تا کنون این دو واژه را به جای یکدیگر به کار برده و می برند، بهتر است در نوشتن فصیح، هر یک را به جای خود به کار ببریم. بنویسیم: در میان دانشجویان
... [مشاهده متن کامل] کسی هست ( وجود دارد ) که از همه بیش تر می داند. او هنوز به خانه نرسیده است. ( کتاب غلط ننویسیم از ابوالحسن نجفی )
است در سنسکریت استه asta و مونث آن استا می باشد؛ فعل آن اس as به معنی بودن است.
واژه است از فارسی میانه 𐭠𐭩𐭲𐭩 ( ast ) از پارسی باستان𐎠𐎿𐎫𐎡𐎹 ( astiy ) این واژه درعربی می شود یکون این واژه صد درصد پارسی است.
منابع ها
فرهنگ پهلوی به فارسی
فرهنگ ریشه واژگان فارسی
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ لغت عمید
واژه نامه پارسی سره
لغت نامه دهخدا
💧فعل های مشتقّ
کَانَ۱/بود۲/ ۳was
💧فعل های جامد
است هست نیست۴/ دۇر دێر۵/ لَیْسَ۶/� ۷is
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۱. از مصدر �کَینونت�.
... [مشاهده متن کامل]
۲. از مصدر �بودن�.
۳. از مصدر �to be�.
۴. از مصدر �ایستادن�. حاصل مصدرش �هستی�. بن مضارعش �ایست�.
۵. �دۇرماق� مصدریندن. آستانا - آستارا ( دۇرماق یئری )
۶. از مصدر جعلی �أیْسیّة� . لَا أَیْسَ ( لَیْسَ )
۷. از حاصل مصدر �standing�.
7 - نشانه یِ ایستادگی، استحکام، پایداری، قوی بودن
بمانندِ ستبر، استوار، سترگ و. . .
" اُست/ایست/سِت" تکواژی در زبانِ پارسی است که در بافتِ آغازینِ کارواژه می نشیند و برایِ نشان دادنِ
1 - ثابت، فیکس، ایستاده، ثابت کردن ( برای نمونه یک چیزی را ثابت ایستاندن )
2 - قائم بودن ( برای نمونه در هندسه )
... [مشاهده متن کامل]
3 - ثابت کردن ( برای نمونه اُستوانیدن )
4 - معلوم کردن، مشخص کردن ( همبسته با شماره 3 ) ( برای نمونه اُستوانیدن )
5 - قرار دادن، گذاشتن ( برای نمونه هِشتَن در زبانِ پارسی و stehen /stellen در زبانِ آلمانی و set در زبانِ انگلیسی )
6 - حضور، بودگی، در پیشگاه بودن ( برای نمونه هَستن، آستان، آستانه )
بکار می رود. در واژه هایی همچون "ایستادن/ایستاندن"، "هشتَن/هستن"، " اُستواندن"، " آستان/آستانه" ، " ستون" ، " اُستخوان" ، " اُستوانه" و. . . نیز بکار می رود.
واژگانی همچون stehen، stellen، stand و. . . در زبانِ آلمانی و واژگانی همچون set، establish و. . در زبان انگلیسی نیز وجود دارد.
درباره شماره های 3 و 4 بالا باید گفت که از نظر معنایی چیزی شبیه به واژه یِ ( ascertain ) در زبان انگلیسی و واژه ( feststellen ) در زبانِ آلمانی مدنظر است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهادواژه:
یک واژه یِ پیشنهادی برایِ واژه یِ " aufstellen " = ( برقرار کردن ) در زبانِ آلمانی می تواند واژه " بَراُستواندن یا بَرهِشتَن" باشد.
کارواژه " اُستواندن" بیشتر برابر با کارواژه یِ ascertain در زبان انگلیسی و feststellen در زبانِ آلمانی است تا کارواژه یِ prove .
به آسانی می توان برابرِ کارواژه هایی همچون " مشخص کردن، معلوم کردن، معین کردن" کارواژه هایی با تکواژِ آغازینِ " است" ساخت یا با پیشوندهایی که بر تکواژِ " است" حمل می شود، به برابرهایِ درخوری دست یافت.
�اَست� فعل کمکی ( اسنادی ) است یعنی بتنهایی کاربرد ندارد چیزی را به چیزی دیگر نسبت میدهد.
در انگلیسی بیشتر برابر فعل های to be است ( am, is, are )
من باهوش استم = I am smart
تو باهوش استی = you are smart
... [مشاهده متن کامل]
او باهوش است = he/she smart
ما باهوش استیم = we are smart
شما باهوش استید = you are smart
آنها باهوش استند = they are smart
در عامیانه بیشتر �هست� به جای �است� اشتباه استفاده میشود ولی �هست� سوم شخص �وجود داشتن� از مصدر هستن است.
آب هست یعنی آب وجود دارد، ولی �آب است� معنی نمیدهد چون باید چیزی را به آب نسبت دهد. برای نمونه: آب بیرنگ است.
در فارسی هرگاه فعل �است� پس از - یی بیایید واج a از آن زدوده میشود:
نمونه: �آبِ خوبی است� به �آب خوبیست�
�خونه خالی است� به �خونه خالیست�
ورتاهای فعل �است�:
در گویش تهرانی به e
در اصفهانی به es
در لری یا زبانهای جنوبی غربی به a
نمونه:
در تهرانی: شب تاریکِ shab tArike
در اصفهانی: شب تاریکِس shab tArikes
در لری: شو تاریکَ sho tArika
( ( می باشد ) )
این فعل در اصل با ترجمه آن در زبان انگلیسی، یعنی is، پیشینه یکسانی دارد.
فعل انگلیسی is ریشه در فعل لاتین est به معنی است ( ast ) دارد.
این فعل پرتکرار در زبان های slavic به شکل jest ( با تلفظ حرف j به شکل y ) به کار می رود و در چندین زبان دیگر نیز شکل مشابهی دارد ( یونانی، سانسکریت . . . )
... [مشاهده متن کامل]
مرجع: یوتیوب، کانال Originally Same
می گردد، می شود
سخت ٰ جامد ٰ یکی از سه حالت ماده ، اُستوده ، استخوان
سخت ، سفت ، جامد ( از سه حات مواد ) ، استخوان
استخوان=مواد بازمانده وسخت وغیر قابل خوردن از سفره ی غذا و بدن جانداران .
استودان =جای دفن استخوان های مردگان پس از نابودی گوشت تنشان در گذشته . گورستان.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)