اسبک

/~asbak/

لغت نامه دهخدا

اسبک. [ اَ ب َ ] ( اِ ) پَره. دندانه ( در کلید ).

اسبک. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) شهرکی بشمال شرقی طبس.

فرهنگ فارسی

( اسم ) پره و دندان. کلید .
شهرکی بشمال شرقی طبس

فرهنگ معین

(اَ بَ ) (اِ. ) پره و دندانة کلید.

فرهنگ عمید

= آبشار

فرهنگستان زبان و ادب

{rocker arm, valve rocker,valve rocker arm, rocker} [قطعات و مجموعه های خودرو] بازویی خمیده و لولاداری که با حرکت میل بادامک به صورت الاکلنگی به حرکت درمی آید و سوپاپ ها را باز و بسته می کند
[زیست شناسی] ← اَسبک مغز

گویش مازنی

/esbek/ سفیدک، به لکه ی سفید داخل قرنیه چشم و یا روی ناخن گفته می شود - در ادبیات عامیانه آمده است: اگر خوانی بوی محتاج شب شوم سه شنبه سر بتاش چارشنبه ناخون(اگر می خواهی محتاج شام شب شوی سه شنبه سرت را بتراش و چهارشنبه ناخنت را بگیر)براساس باورهای عامیانه گرفتن ناخن و تراشیدن سر در روزهای سه شنبه و چهارشنبه نحس استبه ویژه گرفتن ناخن در روز شنبه موجب سفیدک زدن آن شود ۳لکه ی سفید کوچک & ماهی سوف - به افراد سفید پوست نیز اطلاق می شود

دانشنامه عمومی

اسبک (قزوین). اسبک یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در دهستان کوهگیر واقع شده است. [ ۱] اسبک ۷۰ نفر جمعیت دارد. مردم روستای اسبک از ایل افشار هستند و به زبان ترکی سخن می گویند. اکثریت جمعیت روستا به تهران، کرج، قزوین، الوند، لوشان و منجیل مهاجرت کرده اند به همین دلیل جمعیت آن رشد مثبت نداشته است.
عکس اسبک (قزوین)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس