اسب تاختن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) اسب را به شتاب حرکت دادن راندن اسب با تندی و شتاب .

پیشنهاد کاربران

اسب تاختن ؛ راندن اسب بسرعت : اسب تاختن گرفتم چنانکه ندانستم که بر زمینم یا در آسمان. ( تاریخ بیهقی ) .
خیل تاختن. [ خ َ / خ ِ ت َ ] ( مص مرکب ) اسب تاختن. میدانداری کردن :
من از فراق تو بیچاره سیل می بارم
مثال ابر بهاری تو خیل می تازی.
سعدی.
نینینبنفن

بپرس