برآشفت از آن پور اسفندیار
جوانی بد اسب افکن و نامدار.
فردوسی.
سواریم و گردیم و اسب افکنیم کسی را که دانا بود نشکنیم.
فردوسی.
از آن بد کز ایران ندیدم سوارنه اسب افکنی از در کارزار.
فردوسی.
مبازر ز لشکر نخستین منم که اسب افکن و گرد روئین تنم.
فردوسی.
از ایشان صد اسب افکن از ما یکی همان صد به پیش یکی اندکی.
فردوسی.
چو طینوش اسب افکن و قیدروش نهاده بگفتارقیدانه گوش.
فردوسی.
چو میلاد با آرش مرزبان چو پیروز اسب افکن از گرزبان.
فردوسی
بدان تا میان دو رویه سپاه بود گرد اسب افکن و رزم خواه.
فردوسی.