( آسان گذار ) آسان گذار. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) سَمح : رفیقی نیک یار از لشکری به دلی آسان گذار از کشوری به.
( ویس و رامین ).
|| سهل انگار. مسامح. سهل.
فرهنگ فارسی
( آسان گذار ) ( اسم ) ۱ - آنکه سماجت دارد سمج . ۲ - کسی که از زخارف دنیا باسانی گذرد و غم دنیا نخورد . ۳ - سهل انگار مسامح سمح
فرهنگ معین
( آسان گذار ) (گُ ) (ص فا. ) سهل انگار، بی خیال .
فرهنگ عمید
( آسان گذار ) کسی که زندگانی را به خود سخت نگیرد و غصۀ بیش و کم نخورد، آن که عمر را به خوشی و آسانی بگذراند: به آسان گذاری دمی می شمار / که آسان زید مرد آسان گذار (نظامی۵: ۹۹۵ ).