فرهنگ فارسی
جدول کلمات
تسهیل
مترادف ها
کمک کردن، تسهیل کردن، اسان کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
آسان کردن ؛ تسمیح. تسهیل. ( دهار ) . تیسیر. ( زوزنی ) . تسریح. تهوین. ( مجمل اللغة ) . تخفیض.
|| مُرفّه. خوش :
چو دانش تنش را نگهبان بود
همه زندگانیش آسان بود.
فردوسی.
همه شبهای دیگر آسان باش.
نظامی.
|| مُرفّه. خوش :
چو دانش تنش را نگهبان بود
همه زندگانیش آسان بود.
فردوسی.
همه شبهای دیگر آسان باش.
نظامی.
تسهیل