اسان کردن


معنی انگلیسی:
facilitate, favor, simplify, to render easy, to facilitate

فرهنگ فارسی

( آسان کردن ) ( مصدر ) سهل کردن تسهیل .

جدول کلمات

آسان کردن
تسهیل

مترادف ها

facilitate (فعل)
کمک کردن، تسهیل کردن، اسان کردن

فارسی به عربی

سهل

پیشنهاد کاربران

آسان کردن ؛ تسمیح. تسهیل. ( دهار ) . تیسیر. ( زوزنی ) . تسریح. تهوین. ( مجمل اللغة ) . تخفیض.
|| مُرفّه. خوش :
چو دانش تنش را نگهبان بود
همه زندگانیش آسان بود.
فردوسی.
همه شبهای دیگر آسان باش.
نظامی.
تسهیل

بپرس