اساسینز کرید وحدت

پیشنهاد کاربران

اساسینز کرید: وحدت ( به انگلیسی: Assassin’s Creed: Unity ) یک بازی ویدئویی به سبک اکشن - ماجراجویی و مخفی کاری از مجموعه بازی های اساسینز کرید است که توسط یوبی سافت مونترآل توسعه یافته و به وسیلهٔ شرکت یوبی سافت در ۱۱ نوامبر سال ۲۰۱۴ برای کنسول های پلی استیشن ۴، ایکس باکس وان و همچنین مایکروسافت ویندوز منتشر شد. این بازی دهمین نسخه از مجموعه بازی های اساسینز کرید و بعد از اساسینز کرید: سرکش است. اتفاقات این قسمت از بازی در دوره انقلاب فرانسه رخ می دهد. این اولین نسخه در این مجموعه بود که فقط بر روی کنسول های نسل هشتم منتشر می شود. اساسینز کرید: وحدت برای اولین بار دارای بخش گیم پلی گروهی است و همچنین دارای داستانی زیبا می باشد. در این سری شخصیت قابل بازی و نقش اول بازی آرنو دوریان ( به انگلیسی: Arno dorian ) نام دارد. آرنو در سنین کودکی پدر خود را توسط شی کورمک ( شخصیت اساسینز کرید: سرکش ) از دست می دهد و به فرقه آساسین های فرانسه می پیوندد. .
...
[مشاهده متن کامل]

این بازی اولین بازی سری اساسینز کرید است که به صورت ویژه برای کنسول نسل هشتم توسعه داده شده است، و در آن پاریس با نسبت ۱:۱ ترسیم شده است و هزاران شخصیت دارد. بازیکنان می توانند در تمام شهر بگردند یا حتی وارد شمار زیادی از ساختمان هایی که درشان یا یکی از پنجره هایشان باز است، بشوند یا از سیستم فاضلاب پاریس یا دخمه مردگان پاریس بگذرند. حتی بعضی از مکان های تاریخی مانند کلیسای نوتردام به نسبت یک چهارم فضای واقعی قابل دسترس هستند. حتی ساختمان های خالی نیز می توانند اتاق هایی قفل نشده با گنج های یافتنی داشته باشند. هنگامی که بر یک بلندی ایستاده باشید با یک دکمه می توان اجسام سه بعدی مانند زنگ های خطر را مشاهده نمود. پیشنهاد می کنم بازی کنید.
بیشتر کومه های کاه معروف از محیط بازی حذف شدند و این بار می توان دویدن به سوی بالا و پایین را با دکمه های مختلف کنترل کرد. پنهان شدن میان جمع بسیار پیشرفت پیدا کرده و می توان با یک دکمه این حالت را فعال کرد. همچنین مبارزات رزم آزمایی واقع گرایانه تری داشته باشند.
ترورها با نام «مأموریت های جعبهٔ سیاه» معرفی شده و استراق سمع نیز از گیم پلی بازی نخست اساسینز کرید تبعیت می کند.
در ابتدای بازی، ما شاهد واقعه یورش سربازان فیلیپ چهارم به معبد پاریس ( مقر تمپلار ها ) در تاریخ ۱۳ اکتبر سال ۱۳۰۸ هستیم. ژاک دو موله ، فرمانده تمپلارها، بلافاصله به مشاورش دستور میدهد تا کدکس تمپلارها و شمشیر عدن را از دست 《اسسین》که به همراه دشمنان به محوطه وارد شده، دور نگه دارد. مشاور، در این میان با اسسین مبارزه می کند و شکستش می دهد و سپس شمشیر عدن و کدکس را در معبد زیرزمینی مخفی می کند. او در هنگام برگشت متوجه می شود که دو موله دستگیر شده، اما پیش از نجات او، توسط اسسین که زنده مانده بود کشته شد. سپس داستان بازی از هفت سال بعد دنبال می شود، جایی که قرار است ژاک دو موله در آن جا اعدام شود، رهبر تمپلارها در لحظات پایانی، پادشاه فیلیپ و پاپ کلمنت را تکفیر و تا سیزده نسل؛ به خاطر حمله به تمپلارها نفرین می کند و در نهایت سوزانده می شود. در این لحظه خاطره ژنی ناگهان با مداخله هکری، که خود را بیشاپ معرفی میکند، قطع می شود. بیشاپ عنوان می کند که نقشه جدید آبسترگو ، پیدا کردن اجساد سیج ها ( دورگه انسان - ایسو ) و استخراج دی ان ای آنهاست. دو موله خودش یک سیج بود ولی چون بدنش سوزانده شده، دی ان ای او غیر قابل شد. آبسترگو هم اکنون می خواهد با بررسی خاطرات ژنی فردی بنام آرنو ویکتور دوریان، که در طول زندگی خود با یک سیج دیدار داشته ، جسد سیج را شناسایی کند. بیشاپ سپس از ما می خواهد تا با ادامه مشاهده خاطرات، به اساسین ها کمک کند تا پیش از آبسترگو جسد سیج را پیدا کنند. پس ازین، کاربر ( خودمان ) به بررسی خاطرات آرنو دوریان هشت ساله در سال ۱۷۷۵ میلادی، در کاخ ورسای می پردازد. آرنو به همراه پدرش چارلز، که یک اشراف زاده است به کاخ ورسای ( کاخ سلطنتی فرانسه ) آمده اند. چارلز از فرزندش می خواهد تا برای مدت نه چندان طولانی، منتظر بماند تا برگردد و سپس ساعت جیبی خود را به آرنو می دهد. اما ارنو، با دیدن دختری که در حال دویدن بود، به دنبال او می رود و پس از ملاقات با او، دختر خود را الیز معرفی می کند و می گوید که او هم به پدرش که حکومتی است به کاخ ورسای آمده. آرنو و الیز دوباره به درون کاخ برمی گردند اما آرنو ناگهان با بدن بی جان پدرش مواجه می شود که در میان جمعیت افتاده. ارنو که در شوک فرو رفته، بار دیگر ساعت پدرش را نگاه می کند . سکوت او سپس با صدای فرانسوا دولا سر، پدر الیز، شکسته می شود. پس از ان، دولاسر، آرنو را به سرپرستی قبول می کند و به عمارت خودش می برد. ادامه داستان سیزده سال بعد از این اتفاق می افتد. ارنو که حالا تبدیل به جوانی بی هدف و سرکش شده، تنها یادگاری پدرش، یعنی ساعت جیبی را در قمار به شخصی بنام ویکتور باخته است، اما دوباره به خانه ویکتور دزدکی وارد شده تا ساعتش را بردارد. او سپس فرار می کند ک تحت تعقیب ویکتور و برادرش هوگو قرار می گیرد. تا زمانی که به عمارت دولاسر می رسد و با رسیدن دولاسر، قضیه حل و فصل میشود. دولاسر در دفتر کارش به آرنو می گوید که قرار است که امشب یک میهمانی در کاخ ورسای ، انجام بگیرد که الیز نیز پس از سالها تحصیل در پاریس در انجا حضور خواهد داشت. اما پیش از آن، باید به یک همایش سلطنتی در دفتر شاه برود و از آرنو می خواهد تا کالسکه اورا مرتب کند. آرنو این کار را انجام می دهد و سپس ، دولاسر عمارت را ترک میکند، اما دقیقا همان موقع، یکی از همکاران ارنو، پریشان بدنبال کالسکه میدود. او به آرنو می گوید که نامه بسیار مهمی دارد که باید سریعا به آقای دولاسر برساند. آرنو مسئولیت نامه را قبول می کند و بدنبال کالسکه می رود. او موفق می شود رد کالسکه را تا دفتر سلطنتی بگیرد و سپس به محل همایش نفوذ کند. ( تشکیل دوباره مجلس اصناف برای حل مشکلات شدید اقتصادی بدست لوئی شانزدهم در جولای ۱۷۸۹ ) البته او در تحویل نامه به فرانسوا ناموفق بود چرا که ویکتور و هوگو، به او هجوم بردند و آرنو مجبور به مبارزه و سپس ترک کاخ شد. آرنو به عمارت برگشت و با وجود اهمیتی که نامه داشت، برای زودتر رسیدن به جشن شب و دیدار با عشقش الیز، نامه را از زیر در به داخل اتاق دولا سر هل داد. او یک لباس اشرافی را دزدید و در جشن ، به کاخ ورسای وارد شد و الیز را در میان جمعیت دید. الیز پس از چند لحظه عاشقانه، از آرنو می خواهد که موقتا قصر را ترک کند . آرنو، سرخوش از دیدار با الیز به حیاط کاخ میرود ولی ناگهان در انجا با جنازه پدرخوانده خود، که بشدت زخمی شده روبرو شد. از انطرف، با فریاد قاتل اصلی، گارد های سلطنتی آرنو را بعنوان قاتل در نظر گرفتند و او را بیهوش کردند. آرنو بعد از بهوش آمدن خود را در یک سلول قدیمی دید وعلیرغم اصرار و فریاد بسیار مبنی بر بیگناهی، کسی به او توجه نمیکند. پس مجبور می شود تا شب را بگذراند و استراحت کند. فردا صبح که از خواب بلند شد، متوجه نبود ساعت یادگاری در جیبش شد و سپس آنرا در دست یکی از هم سلولی هایش دید. او با مبارزه با هم سلولی موفق می شود که ساعتش را پس بگیرد. آن مرد آرنو را شناخت و توانایی دید عقاب هم در او متوجه شد. مرد به آرنو گفت که پدر ارنو، شارل دوریان، در حقیقت یک اسسین و دوست خودش بود که بدست شی پاتریک کورمک ، یک اساسین خائن به قتل رسید و دولاسر، خودش رهبر تمپلار های فرانسه بود و از روی دلسوزی او را به سرپرستی گرفت. نام او نیز پیِر بِلِک است و این ساعت را در حقیقت بلک به پدر ارنو داده بود. بلک آرنو را متقاعد میکند تا به تمرین شمشیر زنی با وی بپردازد. دوماه می گذرد ولی در یکی ازین روز ها، زندانی ها متوجه غوغا و شورش و تجمع در مقابل زندان باستیل ( محل حبس آرنو و بلک ) می شوند. در حقیقت ، در طی این دوماه آنقدر این شورش ها و نارضایتی ها در میان مردم زیاد شده که مردم اسلحه به دست گرفته و به مهمترین زندان کل فرانسه حمله کردند. ( یورش به باستیل در ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹ ) در این میان، دیوار قلعه تخریب شد و بلک و آرنو با کمک هم و با بالارفتن از دیوار زندان، موفق به پریدن در رود کنار زندان و فرار می شوند. بلک ، پیش از ترک ارنو، به وی نشانی را می دهد تا با استفاده از آن اسسین ها را پیدا کند و اگر می خواهد به آنها بپیوندد. آرنو در ابتدا به ورسای و عمارت دولاسر که حالا متروک شده برمیگردد . او آنجا الیز را می بیند که از او دلخور است. آرنو قسم میخورد که در مرگ پدر الیز نقشی نداشته، اما الیز به او نامه ی اول بازی را نشان میدهد، که نویسنده که با نام مختصر 《L》آورده شده ، در آن به دولاسر هشدار می دهد که امشب، نباید به هیچکس اعتماد کند و افرادی قصد توطئه علیه او را دارند. این نامه میتوانست فرانسوا را نجات دهد اما سهل انگاری آرنو موجب مرگ اوشد. آرنو با شرمساری ورسای را ترک می کند و تصمیم می گیرد به پاریس و پیش اسسین هابرود. آرنو ورودی مخفیگاه اساسینها را پیدا می کند و آنجا دوباره با بلک دیدار می کند، بلک آرنو را به نزد شورای اساسین های فرانسه می برد و پس از مشورت و رای گیری میان شورای پنج نفره و اصرار بلک، آرنو بعنوان یک اساسین، لباس و هیدن بلید خود را به طور رسمی تحویل می گیرد. آرنو که حالا یک اساسین است، و بلک ، موفق به جمع آوری اطلاعات درباره یک تمپلار به نام شارل گابریل سیوِرت، قاتل دولاسر می شوند و او را در نوتردام پیدا می کنند. آرنو به کلیسا مخفیانه وارد شده و سیورت را می کشد. او در خاطرات سیورت می بیند که او در شب مرگ فرانسوا دولاسر ، با یک تمپلار دیگر بنام مستعار پادشاه گدایان ( king of beggars ) دیدار می کند و در زمان نبرد سیورت و دولاسر، این پادشاه گدایان بود که با سنجاق تیزی از پشت گردن دولاسر را مورد اصابت قرار داد. آرنو نوتردام را ترک می کند و به شورا باز میگردد، در این میان ، بلک به آرنو توضیح می دهد که پیش از مرگ دولاسر، کنت دو میرابو ( ژورنالیست، سیاستمدار ، رهبر اساسینهای فرانسه و از اعضای شورای اساسین ها ) در تلاش برای صلح با تمپلار ها بود که تا حدودی موفق بود، ولی با قتل دولاسر خوشبختانه این طرح شکست خورد. اسسین، خبر پیروزی در کشتن سیورت را می دهد و عنوان می کند که فردی با عنوان پادشاه گدایان هم در این توطئه نقش داشت. یکی از رهبران اساسینها به آرنو می گوید این شخص روی دس تونز نام دارد و دارای یک سیستم تقریبا خودمختار در زاقه نشینی حومه پاریس است. او به زاقه نشینی وارد می شود و سعی می کند الیوز لا توش، رابط سیورت و تونز را پیدا کند. او لا توش را درحال شکنجه و بریدن پا یک گدا برای بهتر گدایی کردن می بیند ولی پیش از آنکه بر علیه او اقدامی بکند، توسط مارکیز دو ساد، متوقف میشود. دوساد به او پیشنهاد می کند تا لاتوش را تعقیب کند. آرنو هم همینکار را می کند و سپس ، لاتوش را در یک هتل گیر میندازد و از وی مکان رییسش، تونز را می پرسد. آرنو روی دس تونز ، پادشاه گدایان را در فاضلاب زیرزمینی پیدا میکند و می کشد. او در خاطرات تونز، می بیند که تونز بهمراه سیورت، روبروی شخص دیگری که چهره اش معلوم نیست زانو زده اند و او را گرند مستر خطاب می کنند. آرنو پش از آنکه توسط گاز های سمی درون فاضلاب مسموم بشود، از فاضلاب بیرون می آید و در یک فاحشه خانه، با دوساد دیدا می کند. دوساد می گوید که از روی دوستی به آرنو کمک نکرده، و او این کار ار کرد چون با مرگ تونز، حکومت کوچک محلی و غیررسمی در میان گدا ها بدست ساد می افتد. مارکیز برای قدردانی از ارنو، وسیله ترور گرند مستر پیشین، یعنی سنجاق را بهمراه اطلاعات به او می دهد. او می گوید که این تنها کار یک آهنگر در پاریس است، فرانسوا توماس ژغماین. آرنو ژغماین را در یک عمارت مصادره شده و تحت سلطه کنونی تندرو ها ( نمونه ی باز از همان اعضای مسلح حزب کوهستان یا ژاکوبین های قرمز پوش هستند که در طول بازی هم تمپلار ها از ژاکوبین ها برای پیشبرد اهداف استفاده می کنند ) آرنو و ژرمن موفق می شوند تا از خانه تندرو ها فرار کنند. در ادامه ژغماین به آرنو می گوید که آخرین نمونه این سنجاق ها را چند سال پیش برای یک کشیش دیمه دار ( ثروتمند ) بنام کریستن لافرنیه درست کرده. آرنو که به خیال خودش توطئه گر اصلی را پیدا کرده، خودسرانه و بدون اطلاع به شورا ، برای کشتن لافرنیر به گورستان پاریس می رود. او لافرنیه را در حال سخنرانی در جمع برخی از سربازانش میبیند که لباسی دقیقا همانند شخص دیگری که در خاطرات تونز بود ( گرند مستر جدید ) داشت. او پس از بازگشت لافرنیه از نیایشگاه ، کمین می کند و اورا می کشد.

اساسینز کرید وحدت
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/اساسینز_کرید:_وحدت

بپرس