( اساسة ) اساسة. [ اِ س َ ] ( ع مص ) سوس یعنی پت و شپشه افتادن. کرمک درافتادن در چیزی. ( منتهی الارب ). شپشه درافتادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). شپشه درافتادن گندم و برنج را. کرم درافتادن پشم را. || بسیارکنه شدن گوسپند. ( منتهی الارب ). شپشه شدن گوسفند. ( تاج المصادر بیهقی ).اساسه. [ اَ / اِ س َ / س ِ ] ( اِ ) نگریستن به گوشه چشم و واپس دیدن. ( برهان ) ( سروری ) ( مؤید الفضلاء ) ( جهانگیری ). || سامان و جمعیت بسیار. ( برهان ).