اسارگارتی یه. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) نام مملکتی که از طرف جنوب پارت قدیم را محدود میساخت و از طرف مغرب با سیستان هم حدبود. داریوش در کتیبه های خود این ناحیت را «اسارگارتی یه » خوانده ولی نویسندگان قدیم یونان آن را ساگارتی یا نامیده اند. اگر از قسمتی که به تون و طبس می پیوندد، صرف نظر کنیم ، باقی قسمت های این صفحه خشک و بی آب و علف است. در کویرهای نمک زار این صفحه غزال و گورخر بسیار یافت شود. اهالی این مملکت مردمانی بودند صحراگرد که از شکار گورخر و غزال زندگانی میکردند و چون جمعیت این صفحه کم بود، از این طرف هم پارتیان نگرانی نداشتند، راست است که اهالی آن میتوانستند تاخت و تاز بصفحات مجاور و آباد پارت بکنند، ولی چون عده آنان بسیار نبود، ممکن نبود با پارتیان برآیند. هردوت مردم این صفحه یعنی ساگارتیان را طایفه ای از پارسیان دانسته و گوید که بزبان پارسی سخن میگفتند. عده سپاهیانی که این طایفه به دولت هخامنشی میداد هشت هزار تن بود. اسلحه مسین و آهنین استعمال نمیکردند. ( ؟ ) سلاح آنان عبارت بود از شمشیرهای کوتاه و کمند. بعد نویسنده مزبور شرح میدهد که در جنگ چگونه با کمند اسب یا انسان را گرفته هلاک میکنند. ( هرودت ، کتاب هفتم ، بند 85 ). ظن قوی این است که کمند را اهالی در زمان صلح هم بکار می برده اند، به این معنی که شکار را بوسیله آن میگرفته اند. ( از ایران باستان ص 2190 ).
فرهنگ فارسی
مملکتی که از طرف جنوب پارت قدیم را محدود ساخت و از طرف مغرب با سیستان هم حد بود.