آب حاضر باید و فرهنگ نیز
تا پزد آن دیگ سالم در ازیز.
مولوی.
|| بانگ رعد. صوت رعد. تندر. || بانگ و فریاد و ناله. ( برهان ) : هست از آهم آتش دوزخ ابیز
ناله ای از من ز تندر صد ازیز.
منجیک.
کرد با او یک بهانه دلپذیرکه شدستم زین کنیزک من نفیر
زان سبب کز غیرت و رشک کنیز
مادر و فرزند دارد صد ازیز.
مولوی.
صاحب براهین العجم ازیز را ظاهراً فارسی دانسته و به معنی بانگ و ناله گفته است ( براهین العجم ، باب معروفات واوی از زاء نقطه دار )، ولی کلمه عربی است.