ازکان. [ اِ ] ( ع مص ) دانستن چیزی را و دریافتن. ( از منتهی الارب ). شناسیدن. ( زوزنی ). || آگاه گردانیدن. ( منتهی الارب ). بیاگاهانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || گمان بردن یا گمان قوی بردن. || بگمان گفتن و راست برآمدن آن. ( منتهی الارب ).ازکان. [ اَ ]( ص ) اژکان. ( مؤید الفضلاء ). رجوع به اَژْکان شود.