ازناور

لغت نامه دهخدا

ازناور. [ ] ( گرجی ، ص ) بقول کاترُمِرمردی بسیار شجاع و پهلوان : گرجیان را خوش آمد وآن روز تا شبانگاه کروفری می کردند از طرفین ، آخرالامر از ازناوران دلاور یکی پیش آمد و سلطان ، منکروار:
ز لشکر برون تاخت برسان شیر
به پیش هجیر اندر آمد دلیر.
( جامع التواریخ رشیدی چ بلوشه ج 2 ص 29 متن و ص 25 تعلیقات فرانسه ). همین کلمه در حبیب السیر ( جزو 4 از ج 2 ص 237 ) ازناورد آمده است.

فرهنگ معین

(اَ وَ ) [ گرجی ] (ص . ) ۱ - شریف و بزرگ قوم . ۲ - شجاع و دلیر و پهلوان .

پیشنهاد کاربران

بپرس