ازمیل

لغت نامه دهخدا

ازمیل. [ اِ ] ( ع اِ ) نشگرده. ( تفلیسی ) ( مهذب الاسماء ). نشگرده کفشگران که بدان چرم تراشند. ( منتهی الارب ). و بهندی آنرا ( ( راپنی ) ) گویند. ( غیاث اللغات ). شفره. شفرةالاسکاف. ( قطر المحیط ). محذی. ج ، ازامیل. ( مهذب الاسماء ). || آهن پاره ای که در طرف نیزه کنند برای صید گاو کوهی. ( منتهی الارب ). حدیدة فی طرف رمح لصید بقرالوحش. ( قطر المحیط ). || خایسک آهنگران. ( منتهی الارب ). مطرقة. چکش. || ( ص ) مرد سخت و قوی. ( منتهی الارب ). مرد استوار. شدید. ( قطر المحیط ). || مرد سست و ضعیف. ( منتهی الارب ). ( از اضداد است ).

فرهنگ فارسی

نشگرده کفشگران که بدان چرم تراشند

پیشنهاد کاربران

بپرس