ازمهرار

لغت نامه دهخدا

ازمهرار. [ اِ م ِ ]( ع مص ) ازمهرار وجه ؛ ترش گردیدن روی. ( منتهی الارب ). || ازمهرار یوم ؛ سخت سرد شدن روز. ( منتهی الارب ). || درخشیدن : ازمهرار کوکب ؛ درخشیدن ستارگان. ( منتهی الارب ). || سخت غضب کردن : ازمهرار عین ؛ سرخ شدن چشم از خشم. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران