آزمندی در زبان و نگارش و نگارگری حروف فارسی که مُعَرّب اون عازمندی هست یعنی شخصی نیازمند که نیاز به موعظه و وضوع و شستشو و پاکسازی دارد. و مترادف تفسیری کلمه موعظه هم نقد و انتقاد به مفهوم خالص سازی و نصیحت به مفهوم ناصحیح بودن حرف یا عمل مخاطب و تصحیح نمودن می باشد. اصطلاح حرص و آز و طمع سه مفهوم موازی همدیگر می باشند با این تفسیر که شخص آزمند نیاز به موعظه دارد. ... [مشاهده متن کامل]
در قدیم الایام که پول های کاغذی نبود و سکه ها رایج بود کاسب ها در انتهای روز دَخل خود را که ترکیبی از سکه های نقره و طلا با ارزش های متفاوت بود اصطلاحاً این دخل رو در پایان کار نقد می کردند یعنی سکه های طلا را از نقره جداسازی می کردند.
فراوان طمع ؛ آنکه دارای توقع بسیار باشد. ( ناظم الاطباء ) . طماع : گروهی فراوان طمع، ظن برند که گندم نیفشانده خرمن برند. سعدی.
گرسنه چشم. [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از بخیل و ممسک باشد. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) . حریص : مرغیم گنگ و مور گرسنه چشم کس چومن مرغ در حصار نکرد. ... [مشاهده متن کامل]
خاقانی. ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت. سعدی. این گرسنه چشم بی ترحم خود سیر نمیشود ز مردم. سعدی. ز گرم خوردن حلوای بوسه معذورم گرسنه چشم نیارد از این نواله گذشت. سنجر کاشی ( از آنندراج ) . || مردم فقیر و گدا. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) . || کنایه از مردمی هم هست که از قحط و غلا برآمده باشند. ( برهان ) : این گرسنه چشمان که نگشتند ز تو سیر خون باد هر آن لقمه که از خوان توگیرند. باقر کاشی ( ازآنندراج ) .
زیاده خواه
تشنه چشم . [ ت ِ ن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) حریص . آزمند : تشنه چشم افتاده است آیینه ٔ اسکندری ورنه آب زندگانی دل سیاهی بیش نیست . صائب ( از آنندراج ) .
اهل طمع. [ اَ ل ِ طَ م َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حریص . طامع. آزمند : دیده ٔ اهل طمع به نعمت دنیاپر نشود همچنانکه چاه به شبنم . ( گلستان ) .