ازماع

لغت نامه دهخدا

ازماع. [ اِ ] ( ع مص ) دویدن خرگوش. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). || جای جای برآمدن گیاه و برابر ناشدن آن. || بزرگ شدن گره انگور که جای برآمدن خوشه آن است. || عزم بر کاری کردن. ( منتهی الارب ). قصد کردن. دل بر کاری نهادن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || ثابت عزم بودن بر کاری. ( منتهی الارب ).

ازماع. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ زَمعة، به معنی پشته و آب راهه یا زمین نشیب.

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) قصد کردن ، دل بر کاری نهادن .

پیشنهاد کاربران

بپرس