ازغال

لغت نامه دهخدا

ازغال. [ اِ ] ( ع مص ) گمیز راندن شتر دفعةً دفعةً. بول انداختن شتر دفعه دفعه. ( منتهی الارب ). انداختن اشتر بول را. ( تاج المصادر بیهقی ). || ریختن آب و مانند آن. || دانه دادن مرغ بچه را. ( منتهی الارب ). || خون بیرون جهانیدن زخم و ضرب از جراحت. ( از منتهی الارب ). انداختن طعنه خون را. ( تاج المصادر بیهقی ). || شیر دادن. ( تاج المصادر بیهقی ).

گویش مازنی

/ezghaal/ ذغال

پیشنهاد کاربران

بپرس