ازعام. [ اِ ] ( ع مص ) امیدوار کردن. || آزمند کردن. ( منتهی الارب ). طمع کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || فرمانبرداری کردن. گردن نهادن. رام شدن. || ازعام ارض ؛ برآمدن اول نبات آن. از زمین برآمدن و روئیدن اول گیاه. || ازعام امر؛ دست دادن کار. || ازعام لبن ؛ خوش شدن گرفتن شیر. ( منتهی الارب ).