ازعاج
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - از جای برانگیختن برخیزانیدن جنبانیدن قلع از مکان . ۲ - بر آوردن قطع کردن . ۳ - بیرون آوردن بیرون بردن لشکر را . ۴ - گسیل کردن فرستادن . ۵ - بی آرام ساختن بستوه آوردن .
از جای برکندن قطع کردن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. حرکت دادن، جنباندن.
پیشنهاد کاربران
سلب آسایش
فنی بلد کردن، آواره کردن، از شهر و دیار بیرون راندن
نفی بلد کردن، آواره کردن، از شهر و دیار راندن