ازرک
لغت نامه دهخدا
ازرک. [ اَ رَ ] ( اِخ ) پسرعموی کیافخرالدین و کیاویشتاسپ ، رؤسای خاندان جلال ، که مدتی کوتاه پس از مرگ فخرالدوله حسن ، در مشرق مازندران حکومت میکرد. ( سفرنامه مازندران و استراباد رابینو ص 46 از ظهیرالدین ).
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید