منوچهر از این کار پردردشد
زمهراب و دستان پرآزرد شد.
( درجای دیگر این کلمه را ندیده ام و بیت را هم در شاهنامه خطی و نسبةً معتمدی که در حدود 850 هَ. ق. نوشته شده نیافتم و احتمال میدهم که بیت مجعول باشد ).
آزرد. [ زَ ] ( اِ ) رنگ. لون. گونه. آرنگ :
ابر فروردین بباران در چمن پرورد ورد
گشت خیری با فراق نرگسش آزرد زرد.
قطران.
بوستان از بانگ مرغان پرخروش زیر گشت گلستان آزرد گوهر چون سریر میر گشت .
قطران.