ازدو
لغت نامه دهخدا
- ازدوی ِ آلو ؛ صمغالاجاص.
- ازدوی ِ امرود ؛ صمغالکمثری.
- ازدوی ِ بادام ؛ صمغاللوز.
- ازدوی ِ تازی ؛ صمغ عربی. ( برهان ).
- ازدوی ِ خطمی ؛ صمغالخطمی.
- ازدوی ِ زیتون ؛ اصطرک.
- ازدوی ِ سداب ؛ثافیسا.
- ازدوی ِ سماق ؛ صمغ تتم.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - صمغ ( مطلق ) . ۲ - صمغ درخت ارجنگ صمغ بادام کوهی که از آن حلوا پزند . یا ازدوی تازی . صمغ عربی .
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
اُزدو: زودو، صمغ بادام تلخ ارژن که اندازه میوه آن حدود ربع میوه بادام معمولی است.
( آخورَک، بُخورَک یا اَهلوک که میوه آن کوچک و حدود نصف تا یک سوم میوه ارژن با پوستی نازکتر ، قهوه ای رنگ و برگ و ساقه خاص است پراکنش بیشتری در کازرون بزرگ دارد ) .
... [مشاهده متن کامل]
ضمنا صمغ درخت بادام شیرین را صمغ فارسی نامند و آن را بدل صمغ عربی گفته اند.
( آخورَک، بُخورَک یا اَهلوک که میوه آن کوچک و حدود نصف تا یک سوم میوه ارژن با پوستی نازکتر ، قهوه ای رنگ و برگ و ساقه خاص است پراکنش بیشتری در کازرون بزرگ دارد ) .
... [مشاهده متن کامل]
ضمنا صمغ درخت بادام شیرین را صمغ فارسی نامند و آن را بدل صمغ عربی گفته اند.