ازدحام کردن


معنی انگلیسی:
crowd, flock, overcrowd, press, scrum, swarm, throng, to crowd, to press on one another, to swarm

مترادف ها

huddle (فعل)
روی هم انباشتن، ازدحام کردن، روی هم ریختن

flock (فعل)
جمع کردن، گرد امدن، جمع شدن، ازدحام کردن، بصورت گله ورمه در امدن

crowd (فعل)
ازدحام کردن، چپیدن، با زور و فشار پر کردن

mob (فعل)
ازدحام کردن

press (فعل)
ازدحام کردن، فشردن، چلاندن، فشار اوردن، فشار دادن، اتو زدن، پرس کردن، فشار وارد اوردن بر، وارد اوردن

overcrowd (فعل)
انبوه شدن، ازدحام کردن، بسیار شلوغ کردن

swarm (فعل)
ازدحام کردن، هجوم اوردن

throng (فعل)
ازدحام کردن

serry (فعل)
بهم فشردن، بهم چسبیدن، ازدحام کردن

فارسی به عربی

تلملم , حشد , صحافة , غوغاء , قطیع

پیشنهاد کاربران

بپرس