ازادمردی

/~AzAdmardi/

لغت نامه دهخدا

( آزادمردی ) آزادمردی. [ م َ ] ( حامص مرکب ) چگونگی و صفت آزادمرد. حریّت. مکرمت. نجابت. اصالت. کرم. مردمی :
گر ایدون که بر من نسازید بد
کنید آنچه زآزادمردی سزد...
فردوسی.
سپاهی که شان تاختن پیشه بود
وز آزادمردی کم اندیشه بود.
فردوسی.
مردی و آزادمردی زو همی بوید بطبع
همچنان کز کلبه عطار بوید مشک و بان.
فرخی.
از آزادمردی آنچه آمد گفتم و کردم و تو حرمت من نگاه نداشتی. ( تاریخ بیهقی ).
به آزادمردی ستودش کسی
که در راه حق سعی کردی بسی.
سعدی.
چو حاتم به آزادمردی دگر
ز دوران گیتی نیاید ببر.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( آزادمردی ) عمل و حالت آزادمرد : ۱ - حریت آزادگی . ۲ - اصالت نجابت .
( آزاد مردی ) چگونگی و صفت آزاد مرد

پیشنهاد کاربران

بپرس