ازاد شدن
جدول کلمات
وارهیدن
وارهیدن
پیشنهاد کاربران
آزاد شدن ؛ انفکاک. از بندگی رهائی یافتن. رها، مستخلص و یله گشتن. رستن :
چو بشنید شاه این سخن شاد شد
دل پهلوان از غم آزاد شد.
فردوسی.
کنون روز داد است و بیداد شد
سران را سر از کشتن آزاد شد.
فردوسی.
چو بشنید شاه این سخن شاد شد
دل پهلوان از غم آزاد شد.
فردوسی.
کنون روز داد است و بیداد شد
سران را سر از کشتن آزاد شد.
فردوسی.
از بند جستن
رهایی، رستن، رهیدن
کاتر