از گشاد بیرون رفتن: در رفتن، جستن.
( ( پس از آنجا برخاست، چون تیر چهار پر از گشاد عزیمت بیرون رفت، ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۶۳ ) .
( ( پس از آنجا برخاست، چون تیر چهار پر از گشاد عزیمت بیرون رفت، ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۶۳ ) .