متروکه، متروک، منسوخ، کهنه، غیر متداول، از کار افتاده، مهجور
فرسوده، منحط، از کار افتاده، نیروی خود را از دست داده
پایین، غمگین، دلتنگ، از کار افتاده، کرک صورت پایین
منکوب، از کار افتاده، کاملا شکست خورده
از کار افتاده، تخمی، تخم دار، به تخم افتاده
خشکیده، از کار افتاده، پژمرده
از کار افتاده، از میدان رزم خارج شده
از کار افتاده، شسته شده و ساییده شده