از کار افتادن


معنی انگلیسی:
fail, stop

فرهنگ معین

( ~. اُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - خراب شدن . ۲ - کارآیی را از دست دادن ، فلج شدن .

فرهنگستان زبان و ادب

{crash} [رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] خراب شدن تجهیزات سخت افزاری یا به وجود آمدن مشکل نرم افزاری که باعث توقف کامل فعالیت سامانه می شود

دانشنامه عمومی

ازکار افتادن[ ۱] یا کِرَش کردن ( به انگلیسی: Crash ) در علوم رایانه به حالتی گفته می شود که در آن با بروز مشکلی در تجهیزات سخت افزاری یا نرم افزاری ( اعم از نرم افزار کاربردی یا سیستم عامل ) ، بخشی از سامانه به کلی از کار می افتد. در اغلب موارد برنامه ای که ازکار می افتد به نظر گیر کرده است و تا زمانی که یکی از سرویس های گزارش ازکارافتادگی موضوع را مستندسازی کند برنامه در این حالت باقی می ماند. اگر برنامهٔ ازکارافتاده بخش مهمی از هستهٔ سیستم عامل باشد، کل رایانه ممکن است ازکار بیفتند. تفاوت این حالت با گیرکردن در این است که در گیرکردن سیستم عامل بدون پاسخ مشخصی به ورودی ها به کار خود ادامه می دهد.
عکس از کار افتادن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

از کار افتادن (crash)
از کار افتادن ناگهانی رایانه. crash معمولاً برای بیان توقف فعالیت یک فایل یا دیسک گردان به کار می رود. از کار افتادن یک برنامه منجر به از دست رفتن تمام داده های ذخیره نشده می شود و می تواند موجب ناپایداری در سیستم عامل شود تا حدی که کاربر مجبور شود رایانه را مجدداً راه اندازی کند. crashشدن یک دیسک گردان که گاهی به آن disk crash می گویند، منجر به از کار افتادن آن می شود و می تواند منجر به از دست رفتن داده ها نیز بشود.

اصطلاحات و ضرب المثل ها

{crash} [رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] خراب شدن تجهیزات سخت افزاری یا به وجود آمدن مشکل نرم افزاری که باعث توقف کامل فعالیت سامانه می شود

مترادف ها

stop (فعل)
ایستادگی کردن، ایستادن، موقوف کردن، خواباندن، مانع شدن، خوابیدن، بند اوردن، متوقف ساختن، نگاه داشتن، از کار افتادن، پر کردن، تعطیل کردن، توقف کردن، مسدود ساختن، ایستاندن، سد کردن

conk (فعل)
ضعیف شدن، از کار افتادن

hogtie (فعل)
از کار افتادن، عاجز و درمانده کردن، چهار دست و پا را محکم بستن

incapacitate (فعل)
از کار افتادن، ناتوان ساختن، سلب صلاحیت کردن از، ناقابل ساختن، بی نیرو ساختن، محجور کردن

فارسی به عربی

عطل

پیشنهاد کاربران

die
informal to stop working SYN break down
The engine spluttered and died
از کار افتادن: فلج شدن.
( ( و پای قوت و حرکت او از کار افتاد و گفت:. . . ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۸۲ ) .
خراب شُدن ( دستگاه الکتریکی ) ، بی ثمر شُدن

بپرس