از پیش خاطر برخاستن: زایل شدن.
( ( به سمع پادشاه رسانیدند تا خیالی که او نشانده بود، از پیش خاطر برخاست، . . ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۹۱ ) .
( ( به سمع پادشاه رسانیدند تا خیالی که او نشانده بود، از پیش خاطر برخاست، . . ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۹۱ ) .