از پای در اوردن
فرهنگ فارسی
مترادف ها
تمام کردن، خسته کردن، سپری کردن، تهی کردن، با دقت به کردن، نیروی چیزی را گرفتن، از پای در اوردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
کنایه از شکست دادن ، بی توان کردن
می کشت اش
پای در میاورد
این جمله کنایه می باشد.
معنای نزدیک:چیزی را از پای در آوردن.
معنای دور:به هلاکت رساندن، شکست دادن دشمن و. . .
در کنایه معنای دور برای مان مفهوم اصلی را نشان می دهد.
معنای نزدیک:چیزی را از پای در آوردن.
معنای دور:به هلاکت رساندن، شکست دادن دشمن و. . .
در کنایه معنای دور برای مان مفهوم اصلی را نشان می دهد.
یعنی جونش را میگیرد
کنایه از پای در می رود، لطفا
معنی هم میشه خستگی
معنی هم میشه خستگی
می خواهم معنی از پای درمی آورد یعنی
خسته کردن کسی
کنایه از شکست دادن
فرو افکندن - خسته کردن
ناتوان کرده بود
خسته کردن و شکست دادن
پرسپولیس عشقه
پرسپولیس عشقه
کنایه از شکست دادن
معنی خسته شدن
معنی خسته شدن
یعنی خسته شدن
او را به قتل رساندن
کنایه از کشتن
کنایه از شکست دادن
خسته شدن
خسته کردن
گشتن یا جان کسی را گرفتن
کشتن
کشتن ناکام گذاشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)